بازرگانی اسلامی

آیا شما را به تجارتى راهنمایى کنم که شما را از عذاب دردناک رهایى مى‏ بخشد؟ به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید این براى شما بهتر است اگر بدانید. - سوره صف10و11

بازرگانی اسلامی

آیا شما را به تجارتى راهنمایى کنم که شما را از عذاب دردناک رهایى مى‏ بخشد؟ به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید این براى شما بهتر است اگر بدانید. - سوره صف10و11

تاکسی ات رو عوض کن!

سعید مسعودی پور | شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۶، ۱۱:۱۲ ب.ظ | ۰ نظر

تنها پیکان تاکسی آن خط است. پشت صندلی راننده نشسته ام و منتظرم تا ماشین پر شود. راننده با لنگی دارند ماشین را تر و خشک می کند. چند تا از همکارانش مرتب در گوشش می خوانند: آخه این چیه که داری؟ چرا نمیری پژو بگیری. یک کم فکر کن. راننده اعتنایی نمی کند و میگوید همینی که هست خوبه. خانم چادری رو گرفته ی سن و سال داری صندلی جلو نشسته است. مکالمه راننده با همقطارانش را شنیده و با لهجه ترکی این جمله را زیر لب می گوید: همینی که داره باید بره خدا را شکر کنه. اگه نداشت خوب بود؟

ماشین پر می شود و راننده پشت فرمان می نشیند و به راه می افتد. اولین حرکت راننده روشن کردن دستگاه کارت خوان تاکسی بود. از آنجایی که کرایه های تاکسی در شهر، خیلی خرد هست، به اتبکار تاکسیرانی دستگاه های کارت خوانی را در همه تاکسی ها گذاشته اند تا اگر مسافری خواست با کارت مخصوص اتوبوس های واحد، بتواند کرایه تاکسی هم پرداخت کند. البته چون کرایه نقدی کمی گران تر از کرایه با کارت است و به این علت که حداقل یک هفته طول می کشد تا پول جمع شده در دستگاه به حساب راننده واریز شود، راننده ها بیشتر تمایل دارند تا کرایه نقدی بگیرند. بعضی از راننده ها هم شیطنت می کنند و یا دستگاه خود را به بهانه اتمام شارژ یا دلایل دیگر اصلا روشن نمی کنند.

راننده با خوشرویی مسافرانی که قصد پیاده شدند داشتند را بدرقه می کرد. رفتار راننده را همچنان دنبال می کردم. مقصد من، پایان خط بود. در اواخر مسیر، مسافر دیگری سوار تاکسی شد. مسافر دو سکه پانصد تومانی به راننده داد. راننده یک سکه را به او برگرداند. مسافر با تعجب گفت: کرایه مگه 850 نیست؟ راننده گفت: چون این مسیری که سوار شدید، چیزی نیست من همون پونصد را میگیرم!

مسافر کمی جلوتر پیاده شد. به راننده گفتم: تا به حال راننده ای مثل شما ندیده بودم. خیلی به حلال و حرام دقت می کنید. خدا سلامتی به شما بدهد و از این حرف ها. حرف آخر مرد اگر چه کمی هم با مزه بود، اما هنوز توی گوشم هست: رستم دستان هم که باشی، بالاخره میمری و زیر خاک می روی.

 

  • ۹۶/۱۰/۳۰
  • سعید مسعودی پور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">