شورش علیه علم سکولار
آنچه که نظام متعارف غرب به نام علم در حوزه انسان و اجتماع به خورد مصرف کنندگان بازمانده و عقب افتاده در حوزه علوم انسانی می دهد، ماحصل چهار صد سال تلاش جامعه دانشگاهی آنهاست. اگر چه بعضاً تلاش آنها به منظور ارائه تئوری قابل تسری بوده، اما ادعای جهان شمول بودن تئوری، بیشتر شبیه به طنز است تا گزاره قابل قبول در جامعه دانشگاهی. به همین جهت ابزارهای پژوهشی ارائه شده توسط آنها در حوزه علوم اجتماعی، سنجه هایی را برای اندازه گیری اعتبار بیرونی تئوری، ارائه کرده اند که قابلیت اتکا به تئوری در سایر موقعیت های انسانی و اجتماعی را مشخص می کند. نکته جالب اینجاست که غالباً هیچ سخنی از مبنای ایدئولوژیک مختار در تئوری های غربی نمی شود، در حالی که خود متکی بر تعریفی از جهان و انسان هستند. بدون شک نمی توان سخن از انسان و امور اجتماعی آن به میان آورد، اما از جهان بینی، انسان شناسی و غایت شناسی حرف نزد و تکلیف خود را با این موضوعات به روشنی بیان ننمود.
هیچ تئوری پردازی در حوزه علوم انسانی و اجتماعی، نمی تواند بدون پاسخ به این دست از سوالات تئوری خود را ارائه کند، حتی اگر تئوری ادعای جهان شمول بودن کند. به عبارت دیگر هر تئوری مبتنی بر مبانی و مبادی خاصی است، هر چند به صراحت گفته نشود و یا ادعای جهان شمول بودن این مبانی شود و به این وسیله خود را از این پرسش اساسی برهاند. به نظر می رسد سکوت علوم انسانی متعارف در عدم تبیین شفاف و روشن مبادی و مبانی تئوری های خود در حوزه های مختلف علوم انسانی، به منظور پیشگیری و ممانعت از مطرود واقع شدن آنها توسط مصرف کنندگان است. چرا که اگر تئوری پرداز مادی گرای و منفعت پرست بخواهد بی پرده مولفه های تئوری خود را بیان کند، مورد نفرت و طرد جوامعی می شود که مبنای یکسانی از نظر جهان بینی ندارند. لذا در برخی از حوزه های علوم انسانی(از جمله مدیریت بازاریابی) در بسته بندی تئوری برای ارائه به دنیا، مبانی و مبادی جهان شناختی فاکتور گرفته شده و به رویه و سطح کاربردی تئوری اکتفا می کنند.
به واسطه استبداد سیاسی پیش از انقلاب اسلامی، زمینه رشد و توسعه علمی در غالب حوزه ها به ویژه علوم انسانی ممکن نبود. اگر چه در عصر حاضر استبداد حکومتی وجود ندارد، اما به نظر نمی رسد راهکار حکومتی بتواند گره کور و در هم تنیده تحول در علوم انسانی را باز کند. برای تحول در علوم انسانی، بیش از آن که باید منتظر اقدامات دولتی و ساختاری بود و برای آن برنامه ریزی کرد، باید به قیام علمی دست زد. شکستن زنجیرهای دگم اندیشی و تعظیم و سجود در مقابل گزاره های تجربی غیرقابل اتکا و غالباً منحرف از مسیر غایت دینی، با شورشگری و طغیان گری در مقابل جریان پرقدرت موجود (حتی در کشور اسلامی ایران) ممکن خواهد بود. این شورش و طغیان از این حیث که در جهت پایان دادن به دوران سرسپردگی و برخورد تعبدی با متون ترجمه ای علوم انسانی است، شورش مقدسی است.
از شهید مطهری به عنوان اولین شهید عرصه علوم انسانی اسلامی کشور، درس های مهمی برای مقابله به منظور اصلاح جریان متعارف علوم انسانی می توان گرفت. یکی از مباحث مطرح شده در سخنرانی های ایشان، مسئله آزادی بوده است. شاید علت پرداختن ایشان به مقوله آزادی در دهه چهل از جهت مقابله با جریان های مخالف که آزادی به معنای بی بند و باری اخلاقی و رفتاری را به بهانه شعار پوچ و البته زر ورق شده «انسان آزاد است» را سر می دادند، بوده است. اگر این حدس صحیح باشد، باید گفت پرداختن ایشان به آزادی و تعریف آن از نگاه اسلامی، رویکردی فعالانه و کاملاً با دست بالا است. در این رویکرد فعالانه، غایت شناسی اسلامی محور و ستون بحث است که محک ارزیابی مفهوم آزادی شده است. از منظر شهید مطهری آزادى یکى از لوازم حیات و تکامل همه موجودات عالم خلقت است. آزادی به طور خلاصه یعنى نبودن مانع در مسیر رشد و تکامل. بر این اساس آزادی از حقوق انسان نیز محسوب می شود، یعنی انسان این حق را دارد که مانعی در مسیر رشد و تکاملش وجود نداشته باشد.
زمانی که سخن از رشد و تکامل انسان می شود، جهان بینی دینی و الهی است که بایستی تعریف کننده رشد و تکامل انسان باشد. این نقطه عطفی است در جهت چرخش مفهوم آزادی به معنای اسلامی آن که بدون دستپاچگی و انفعال در برابر تعاریف دیگر ارائه شده است. به عبارت دیگر شهید مطهری لفظ آزادی را از مفهوم متعارف آن گرفته و بدون آن که بخواهد خود را منحصر و محدود در پاسخ به محتوا و مظروف ضد دینی آن کند، از نو بنای مفهومی آن را با تکیه بر غایت اسلامی پایه ریزی می کند.
سبک شهید مطهری در مواجهه با مسائل و سوالات، رویکرد فعالانه و بر محور جهان بینی اسلامی و به ویژه غایت شناسی توحیدی است. در مقابل این رویکرد، رویکرد منفعلانه و پس رو نیز وجود دارد. این نگاه شایع و رایج در پژوهش های موجود، مطابقت دادن مدلها، الگوها و نظریات متعارف غربی با آموزه ها و معارف اسلامی است. در این رویکرد تلاش می شود تا شواهدی برای تایید آنچه که علم متعارف خوانده می شود، ارائه شود. به عنوان مثال در یکی از این پژوهش ها گفته شده که چرخه عمر سازمانی (یا چرخه عمر صنعت) که مراحل معرفی، رشد، بلوغ و افول را طی می کند در متون اسلامی به آن اشاره شده است و محققین غربی نظریه را گفته اند که صدها سال پیش در متون اسلامی آمده است(!) و شاهد آن نیز آیاتی است که به مسئله فرآیند خلقت و آفرینش انسان اشاره کرده است. (رجوع کنید به 12 تا 14 مومنون) این نگاه حداقلی و منفعلانه کمک کننده به نهضت ترجمه گرایی در حوزه علوم اجتماعی سکولار غربی است و بدیهی است که نمی تواند زمینه ساز تحول در علوم انسانی باشد. تنها تفاوت این نگاه با نگاه سکولار در قشری گریی و ظاهر سازی دینی است. این که تئوری غربی را با چند آیه و روایات در تائیدش بخوانیم و به خیال خود فکر کنیم آن را اسلامی سازی کرده ایم.
نکته آخری که باید به آن توجه داشت این است که بدون شک در معرفت شناسی اسلامی معرفت تجربی، در صورتی یقین آور و در راستای غایت شناسی اسلامی باشد، معرفت غیر علمی و ضد دین محسوب نمی شود. سخن بر سر این است که معرفت تجربی که متعارض با بایدها و نبایدهای شارع است، حتی اگر کارآمدی خود را در عرصه عمل نشان داده، صد در صد غیردینی و مطرود است.
- ۹۳/۰۶/۱۶